1394/3/17

ماه هم انگار با آسمونش

امشب غریبی می کرد

تو دل آسمونم که

وجود داشت غصه و درد

آسمون دیده تو شب ها

ستاره به ما می زنه چشمک

ابر که دوست واقعیش بود

گفت نکن به عشق خود شک

ابر که دید شکسته آسمون بِش گفت

تصمیم نگیر وقتی هستی مجنون

خبر به رعد و برق که رسید

گفت که ماه و با ستاره دید

با اون بزرگی ای که داشت

یک دفعه شد خیلی شد کوچیک

به سرش یک دفعه زد

بگیره از ماه انتقام

به یاد حرف آسمون که

می گفت من خیلی تنهام

یه شب که ماه و ستاره رو

دید که با هم تنهان

سیلی به صورتش زد

گفت که بخور نوش جان

آسمون دل شکسته

از سیلی ماه بارید

دیگه قرن هاست که هیچکس

ماه و به زیبائی ندید

رعد و برق میاد و زود

از پیش آسمون میره

چون که چشمش می اُفته به ماه و

دوباره دلش می گیره

دیگه بعد از سیلی ماه

کسی عاشق نشد

زمان که تند تند می گذشت

کسی به اون دل نسپرد

آسمون که غصه شو دید

از دل خودش پرسید

که هنوز دوستش داری

به اون تو بستی امید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: